نیست که از همان جایی که آمدی بروی!بفهم این لامصب اسمش احساس است.
نوشته شده در چهار شنبه 10 خرداد 1391برچسب:,
ساعت
18:26 توسط اسما|
هروقت درفریب دادن کسی موفق شدی
به این فکرنباش که اون چقدراحمق بوده
به این فکرکن که اون چقدر به تواعتماد
داشته.......
نوشته شده در سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:,
ساعت
14:0 توسط اسما|
وقتي که اَعصابِت خورده
ولي عشقت مياد دستِت رو آروم مي گيره و فِشارش ميــده
و تو اينقَدر آروم مي شي
که اگه صد سال بقيه مي نِشستنَد
وَ باهاتــ حَرف مي زدن آرامِش نمي گرفتي
نوشته شده در سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:,
ساعت
13:44 توسط اسما|
خيلي سخته اون لحظه اي که يکي به اشتباه بزرگي که در قبال تو کرده اعتراف مي کنه!
اشتباهي به بزرگي تباه شدن زندگيت . . .!
و تو فقط بغض مي کني . . .
و اين سوال رو لبات يخ مي زنه
چرا؟!؟
نوشته شده در سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:,
ساعت
13:40 توسط اسما|
قيـــافـه ام تـابلـو شده بود!
گفتي: چي ميكشي؟!!!
گفتم: زجــــــــر!
گفتي: نه يعني چي مصرف ميكني ؟
گفتم: زنـــــدگـي...!
فرو ریزید ای اشک های سوزان!با آرامش همیشگی خود فرو ریزید
و در این ریزش لحظه ای درنگ مکنید.
زمانی خانه شما دلی پرشور و سینه ای پر هیجان بود.
افسوس اکنون مسکنتان به جز گونه ای زرد و چهره ای پژمرده نیست!
خسته و در به در شهر غمم
شبم از هر چی شبه سیاه تره
زندگی زندون سرد کینه هاست
رو دلم زخم هزار تا خنجره
چی می شد اون دستای کوچیک و گرم
رو سرم دست نوازش می کشید
بستر تنهائی و سرد منو
بوسه گرمی به آتش می کشید
چی می شد تو خونه ی کوچیک من
غنچه های گل غم وا نمی شد
چی می شد هیچکسی تنهام نمی ذاشت
جز خدا هیچکسی تنها نمی شد
من هنوزم در به در شهر غمم
شبم از هر چی شبه سیاه تره
زندگی زندون سرد کینه هاست
رو دلم زخم هزارتا خنجره
یادمون باشه که هیچکس رو امیدوار نکنیم
بعد یکدفعه رهاش کنیم
چون خرد میشه میشکنه و آهسته میمیره .
یادمون باشه که قلبمون رو همیشه
لطیف نگه داریم تا کسی که به ما
تکیه کرده سرش درد نگیره
یادمون باشه قولی رو که به کسی میدیم عمل کنیم
. یادمون باشه هیچوقت کسی رو
بیشتر از چند روز چشم به راه نذاریم
چون امکان داره زیاد نتونه طاقت بیاره .
یادمون باشه اگه کسی دوستمون داشت
بهش نگیم برو نمیخوام ببینمت
چون زندگیش رو ازش میگیریم
یاذمون باشه
با احساس یه نفر بازی نکنیم..
یادمون باشه اگر خاطرمان تنها شد ... ،
طلب عشق ز هر بی سروپایی نکنیم....
آنگاه که غرور کسی را له میکنی،
آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران میکنی،
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش میکنی،
آنگاه که بنده ای را نادیده میانگاری ،
آنگاه که حتی گوشت را میبندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی،
آنگاه که خدا را میبینی و بنده خدا را نادیده میگیری ،
میخواهم بدانم،
دستانت را بسوی کدام آسمان دراز میکنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟
بسوی کدام قبله نماز میگزاری که دیگران نگزارده اند؟
گاهی آرزو می کنم...
کاش هرگز نمی دیدمت تا امروز غم ندیدنت را
بخورم!!!
کاش لبخندهایت آنقدر زیبا نبودند که امروز آرزوی
دیدن یک لحظه
فقط یک لحظه از لبخندهای عاشقانه ات را داشته
باشم!
کاش چشمان معصومت به چشمانم خیره نمی شد
تا امروز
چشمان من به یاد آن لحظه بهانه گیرند و اشک
بریزند!
کاش حرف های دلم را بهت نگفته بودم تا امروز با
خود نگویم
" آخه او که میدونست چقدر دوستش دارم!!!!"
نگات قشنگه ولیكن یه كم عجیب و مبهمه
من از كجا شروع كنم دوست دارم یه عالمه
من و گذاشتی و بازم یه بار دیگه رفتی سفر
نمی دونم شاید سفر برای دردات مرهمه
تا وقتی اینجا بمونی یه حالت عجیبیه
من چه جوری واست بگم بارون قشنگ ونم نمه
هوای رفتن كه كنی واسه تو فرقی نداره
اما به جون اون چشات مرگ گلای مریمه
آخرشم دق می كنم تا من و دوست داشته باشی
مردن كه از عاشقیه یک دفعه نیست كه كم كمه
من نمی دونم تو چرا اینجور نگاهم می كنی
زیر نگاه نافذت نگاه عاشقم خمه
می پرسم از چشمای تو ممكنه اینجا بمونی ؟
می خندی و جواب می دی رفتن من مسلمه
برو به خاطر خودت اما به من قول بده
هرجای دنیا كه بری دیگه نشو مال همه
رسمه كه لحظه ی سفر یادگاری به هم می دن
قشنگ ترین هدیه ی تو تو قلب من یه مشت غمه
شاید این و بهم دادی كه همیشه با من باشه
حق با تو،تو راست می گی غمت همیشه پیشمه
دیدی گلا شب كه میشه اشكاشونو رو پاک می كنن
یادت باشه چشم منم همیشه غرق شبنمه
تو می ری و اسم من واز رودلت خط می زنی
اسم قشنگ تو ولی همیشه هرجا یادمه
چشمای روشنت یه كم كاش هوای من رو داشت
نوشته شده در پنج شنبه 4 خرداد 1391برچسب:,
ساعت
16:15 توسط اسما|
هر قدر به دیگران احترام بگذاریم به ما احترام خواهند گذاشت ولی اگر بیش از اندازه احترام بگذاری ازت سوءاستفاده خواهند کرد و فکر میکنند ضعیف و احمق هستی
را بد ساخته اند...کسی را که دوست داری تو را دوست نمی دارد...
کسی که تو را دوست دارد،تو دوستش نمی داری...
اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد...
به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند...و این رنج است.
نوشته شده در سه شنبه 2 خرداد 1391برچسب:,
ساعت
12:50 توسط اسما|
خدا دوستدار آشناست عارف عاشق می خواهد نه مشتری بهشت
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
سکوت و
آدرس
ashyan72.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.